با یک شعر از شهید رحیمیان در فراق دوست شهیدش که اسمشو شما با خوندن شعر پیدا میکنید با عنایت خدا شروع میکنم.
حاجبی گر بر سرای پادشاهی سوخت ُسوخت سروری رفت و زهجرش بارگاهی سوخت ُسوخت
نسترن گر با فراق چشمه ساری ساختُ ساخت یا زهجرش گل ستان با درد وآهی سوختُ سوخت
زخم هجری گر دلی را همچو آتش کرد ُ کرد دوریت گر جان ما را همچو کاهی سوختُ سوخت
آتش ار سردار عشق از ما نهان میبردُ برد ناله ای گر زان میان جان سپاهی سوختُ سوخت
یوسفی گر در بن چاهی اسیری رفتُ رفت زالی ار با هجر او خود را به چاهی سوختُ سوخت
آسمان گر از فراغت اشک حسرت ریختُ ریخت دل اگر در حسرت یکدم نگاهی سوختُ سوخت
هر که در هجرت حمید از غصه گریان دیدُ دید هر که چون او گفت:الحسرت چه شاهی سوختُ سوخت
تاریخ شهادت محمد رضا رحیمیان منفرد ۳۰/۱۱/۶